در گوشهای از کشور پهناور ایران قدیم ، در شهر بغداد ، پسر ماجراجویی به نام سندباد زندگی میکرد . او که پسر یک تاجر مشهور در این شهر بود ، شبی از روی کنجکاوی به میهمانی حاکم بغداد که پدرش در آن دعوت شده بود سرک میکشد . در این میهمانی میهمانان زیادی از کشورهای مختلف دعوت شده و مشغول هنرنمایی بودند . سندباد که از عموی دریانورد خود ، علی ، هم بارها داستانهای زیادی از اطراف دنیا شنیده بود ، حالا باور میکند که دنیا خیلی خیلی بزرگتر از این جایی است که او در آن زندگی میکند و شگفتیهای بسیاری دارد . او تصمیم میگیرد برای کشف رازهای دنیا به یک سفر طولانی برود . یک مرغ مینا به اسم شیلا که عمو علی از آخرین سفر خود برای سندباد به ارمغان آورده بود به دنبال او راهی میشود . در سفر سندباد ، یاران خوبی مثل علیبابا ، جوان شجاع و مهربانی که در گذشته یکی از چهل دزد بغداد بوده و باباعلاءالدین ، یک پیرمرد دانا و مهربان ، با او همراه شده و در هیچکدام از سختیهای سفر او را تنها نمیگذارند .این قسمت : دیو یخ ها